شورش در السالوادور و حمایت آمریکا از دولت این کشور

دولت السالوادور همواره در دست دیکتاتورهای نظامی بود و اقتصاد این کشور هم در دست چهارده خانواده مشهور صنعت قهوه. البته گهگاهی فوران نارضایتی‌های انباشته، این نظم دقیق را به هم می‌ریخت و مختل می‌کرد. اعتراض چندین هزار دانشجوی دانشگاه ملی  به محدودیت‌ آزادی‌های مدنی در سال ۱۹۴۴ میلادی، نمونه‌ای از همین شورش‌ها بود. البته دولت وقت هم مقابل آن‌ها عکس‌العمل نشان داد؛ پلیس‌های اعزامی به‌طور منظم دفاتر، کلاس‌ها و آزمایشگاه‌ها را تخریب کردند، رئیس دانشگاه را کتک زدند، یک کتابدار را کشتند، دانشجویان را با سرنیزه مجروح و به ده‌ها دختر جوان تجاوز کردند. ماجرا تا جایی ادامه پیدا کرد که حتی سربازان آن‌ها را مستقیم هدف آتش قرار می‌دادند.

این واقعه خونین نقطه عطفی شد و گروهی از افسران ارتش در اکتبر همان سال برای انجام اصلاحات بزرگ سیاسی و اجتماعی دست به کودتا زدند؛ ولی دولت جدید فقط سه ماه دوام آورد. بعدها دکتر فابیو کاستیو[۱]، از رؤسای پیشین دانشگاه ملی و یکی از اعضای دولت سرنگون‌شده، در کنگره آمریکا شهادت داد که در جریان سرنگونی دولت اصلاحات، سفارت آمریکا مداخله مستقیم داشته است و اعضای مستشاری نظامی ایالات متحده آشکارا به دسیسه‌ها و عصیان‌ها شدت می‌بخشیدند.

به‌تدریج یک نهاد مادر تشکیل شد که گروه‌های کوچک‌تر چپ‌گرای معترض از زیرمجموعه‌های آن بودند. اتحادیه‌های کشاورزی، رهبران طبقه کارگر، کارگران و سایر کسانی که خود را وقف اصلاحات ارضی و ایجاد شرایطی بهتر برای کشاورزان اجاره‌ای کرده بودند، از اعضای این گروه‌ها محسوب می‌شدند. 

طی دهه ۱۹۶۰، کارشناسان مختلف آمریکایی با قوی‌کردن و تصفیه دستگاه امنیت و ضدشورش السالوادور، کم‌کم به بدنه نفوذ کردند و در کشور مشغول به فعالیت شدند: پلیس، گارد ملی، ارتش، شبکه‌های ارتباطاتی و اطلاعاتی و… . حتی با همتایانشان در دیگر کشورهای آمریکای مرکزی مرتبط شده بودند و همکاری می‌کردند. بعدها مشخص شد که در واقع آن‌ها نیروها و منابعی بودند برای سرکوب دامنه‌دار که برای آغاز جنگ به این کشور اعزام شده‌اند.

در این دهه، خشونت و اعتراض علیه دولت به‌ندرت اتفاق می‌افتاد. اما در دهه ۱۹۷۰ ورق برگشت. دولت و گروه‌های شبه‌نظامیِ موافقش که خود را جوخه‌های مرگ می‌نامیدند، با رهبران اتحادیه‌ها، سازمان‌های روستایی، احزاب و حتی کشیش‌ها و خدمه مذهبی درگیر شدند و دست به مبارزه زدند. شعار یک جوخه مرگ این بود: «اگر وطن‌پرستی، یک کشیش را بکش»؛ چراکه کشیش‌ها به آموختن خرابکاری به روستاییان متهم شده بودند. جوخه‌های مرگ خروجی تشکیلات و دستگاه‌هایی امنیتی بودند که سازمان سیا و ارتش آمریکا در ایجادشان نقش کلیدی و اساسی داشتند. برنامه‌های تعقیب و مراقبت سیا مرتب به این دستگاه امنیتی، اطلاعاتی درباره مخفی‌گاه افراد مختلف می‌رساند؛ همان‌هایی که قربانیان جوخه‌های مرگ می‌شدند.

اگر آن همه ادعای جیمی کارتر برای پایبندی به حقوق بشر جدی و حقیقی بود، دولتش به‌جای جانب‌داری از اپوزیسیون السالوادور، گزینه دیگری را انتخاب می‌کرد یا حداقل در این نبرد مداخله نمی‌کرد. بنابراین طبق معمول دولت کارتر نیز فقط با نیم‌نگاهی به اصولی که خودش اعلام کرده بود، به حمایت نظامی از دولت السالوادور ادامه داد. کارتر چند روز قبل از پایان ریاست‌جمهوری‌اش در ژانویه ۱۹۸۱، دستور کمک ده میلیون دلاری و اعزام مستشاران آمریکایی به السالوادور را صادر کرد. دو سال بعد، کارتر در جایگاه یک شهروند عادی گفت: «فکر می‌کنم دولت السالوادور در حال حاضر یکی از خون‌آشام‌ترین رژیم‌های نیمکره غربی باشد!»

سال‌ها بعد نیویورک تایمز نوشت: «از کمک‌های آمریکا به السالوادور برای آموزش نیروهای پلیس در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی استفاده می‌شد و بسیاری از افسران سه‌شاخه پلیس، بعدها فرماندهان جوخه‌های دست راستی مرگ شدند که ده‌هزار تن از مردم را در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل ۱۹۸۰ کشتند.»

کمک‌های نظامی آمریکا به السالوادور از سال ۱۹۸۰ تا اوایل دهه ۱۹۹۰، آن هم فقط در حوزه تجهیزات، به رقمی بالغ بر چند میلیارد دلار رسید؛ تا امروز مطبوعات عموماً این رقم را معادل شش میلیارد دلار اعلام کرده‌اند ولی رقم واقعی و دقیق هنوز مشخص نیست. کمیسیون کنترل اسلحه و سیاست خارجی آمریکا از گروه‌های دو حزبی کنگره، حکومت ریگان را برای اطلاع‌رسانی‌های ناقص، گمراه‌کننده و بعضاً دروغین درباره کمک به السالوادور متهم کرد؛ دولت ریگان هم برای رفع اتهام این طور پاسخ داد که این کمیسیون قسمت اعظم کمک نظامی را به حساب کمک به توسعه گذاشته و هزینه واقعی سخت‌افزاری را حتی هنگامی که به‌درستی در رده نظامی لحاظ‌شده، زیر قیمت برآورده کرده است.

به‌علاوه آموزش هزاران نیروی نظامی السالوادور در خاک آمریکا و در خاک السالوادور و حتی کانال پاناما، تعلیمات نظامی چند سال قبل با کمک آرژانتین و شیلی و اروگوئه به نیابت از آمریکا، کمک‌های نظامی از طریق اسرائیل را هم می‌توان به هزینه‌های نام‌برده اضافه کرد.

از نتایج فعالیت‌های آمریکا در السالوادور، در ازای حجم انبوهی اسلحه و آموزش و پول، افزایش نیروهای مسلح و سایر سرویس‌های امنیتی السالوادور بود. شمار نیروهای این کشور از حدود تقریبی پنج تا دوازده‌هزار نفر در سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۳ به بیست‌ودوهزار نفر افزایش یافت (به‌اضافه یازده‌هزار نیروی امنیتی غیرنظامی). سه سال بعد، تعداد کل این نیروها به پنجاه‌وسه‌هزار نفر رسید. البته همچنان روند دسترسی آن‌ها به تجهیزات پایان‌ناپذیر ادامه داشت. مثلاً در ژانویه ۱۹۸۲ شورشیان شانزده تا هجده هواپیما را در جریان حمله به فرودگاه منهدم کردند، ولی ایالات متحده در عرض یک هفته، بیست‌وهشت فروند هواپیما را جایگزین آن‌ها کرد.

میزان کنترل و نفوذ آمریکا در عملیات‌های نظامی از مصاحبه سال ۱۹۸۴ پرزیدنت دو آرته با مجله پلی بوی[۲] مشخص می‌شود:

پلی بوی: «آیا مستشاران نظامی آمریکا روش‌های پیشبرد جنگ را هم به شما می‌گویند؟»

دو آرته: «مسئله این است… نه؟ ریشه این مسئله آنجاست که آمریکایی‌ها با چنان شرایطی به ما کمک می‌کنند که استفاده از امکانات و نیروها واقعاً به تصمیم خودشان بستگی دارد، نه به تصمیم ما. تصمیم برای خرید هواپیماها یا هلیکوپترها، تعداد پوتین‌ها و تعیین اولویت‌های ما… تمامش. در واقع هر پولی که آنجا خرج می‌شود. ما هرگز حتی یک پنی از آن را هم نمی‌بینیم، چون پول هر چیزی که به اینجا می‌رسد، قبلاً پرداخت شده است.»


منبع

کشتن امید، ویلیام بلوم، ترجمه: منوچهر بیگدلی خمسه، انتشارات اطلاعات (۱۳۹۵)، فصل پنجاه‌وچهار


[۱] Fabio Castillo

[۲] Playboy


0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *