دونالد ترامپ یک ماه پیش از آغازِ ریاست جمهوری اش،‌ از اینکه آمریکا دیگر همانندِ سابق برنده ی جنگها نیست ابرازِ تأسف کرده بود. وی خطاب به تعدادی از فرماندارانِ آمریکا چنین گفته بود: «وقتی جوانتر بودم، در مدرسه و دانشگاه همه جا صحبت از این بود که ما هیچ جنگی را نمی بازیم. اکنون اما هیچ جنگی را نمی بریم.»

دامنیک تیرنی (Dominic Tierney)، از اساتیدِ‌ کالجِ اسوارتمور (Swarthmore) و نویسنده ی چندین کتاب درباره ی چگونگیِ ورودِ آمریکا به جنگ، شاید دلیلِ آن را بداند. او اعتقاد دارد که آمریکا هنوز هم می تواند برنده ی جنگهای دیروزی باشد (جنگهایی مثلِ جنگهای جهانی)، اما هنوز  در جنگ با گروههای شورشی که در یک کشور با آنها طرف است مهارتِ کافی پیدا نکرده است. مشکل اینجاست که آمریکا همچنان اصرار دارد خود را درگیرِ این نوع جنگها کند.

او می گوید: «ما هنوز بر این تصوریم که جنگ مثلِ مسابقه ی فوتبال است: با حریف در میدان مواجه می شویم، هر دو طرف یونیفرم به تن دارند، امتیاز می گیرند، یکی برنده می شود، و وقتی بازی به پایان می رسد به خانه بر می گردیم. درصورتی که جنگها دیگر این شکلی نیستند.»

ارتشِ آمریکا هم اکنون در باتلاقِ جنگ با کشورهایی مثلِ افغانستان، عراق، سوریه و یمن گیر کرده است. مشکل بتوان پایانی برای آنها تصور کرد، به ویژه پایانی که پیروزش ایالاتِ متحده باشد، حال با هر تعریفی.

در زیر گفتگوی ما با صاحب‌نظران را می خوانید.

الکس وارد
ترامپ در همان اولین سالِ ریاست جمهوری اش آمریکا را بیش از پیش درگیرِ جنگ کرد، با این هدف که تروریستها را در عراق، افغانستان، سوریه و سومالی شکست بدهند. اما آیا با این روند پایانی برای جنگهای آمریکا متصور است؟

دامینیک تیرنی
بسیار بعید است.
از سالِ ۱۹۴۵، آمریکا خیلی به ندرت پیروزِ واقعیِ جنگ بوده است. در این مدت آمریکا در پنج جنگِ بزرگ شرکت کرده است: کره، ویتنام، جنگِ خلیج، عراق، افغانستان؛ و تنها در جنگِ خلیج (۱۹۹۱) پیروزِ قاطعِ نبرد بوده است.
گفته بود که مایی که در گذشته اغلب برنده ی جنگها بودیم، اکنون هیچ جنگی را نمی بریم. او قول داده بود که به نحوی ورق را برگرداند که از بردن خسته و دلزده شویم.
اما آیا او می تواند به وعده اش عمل کند؟‌ من که تردید دارم.
ماهیتِ جنگ همچنان به شکلِ درگیری های طاقت‌فرسای داخلی است. نمونه اش افغانستان، که آمریکا از سالها پیش از آنکه ترامپ حتی رؤیای ریاست جمهوری را در سر بپروراند گرفتارش شده است.

الکس وارد
در جنگهای امروزی تعریفِ پیروزی چیست و آیا با گذشته متفاوت است؟

دامینیک تیرنی
کارل وان کلازیویتس (Carl von Clausewitz) که یک تئوری‌پردازِ مشهورِ جنگ است اعتقاد داشت که جنگ استمرارِ سیاست است از طرقِ دیگر. بنابراین جنگ فقط این نیست که همه چیز را منفجر کنید. بلکه دست یافتن به اهدافِ سیاسی شرط است.

آمریکا تا سالِ ۱۹۴۵ تقریباً‌ در تمامِ جنگهای بزرگی که به راه انداخته بود برنده بود. علتش این بود که این جنگها اکثراً جنگِ میانِ دو کشور بودند. کاری که آمریکا خیلی در آن ماهر است.

اما این نوع از جنگ اکنون به ندرت اتفاق می افتد. اگر امروز به سراسرِ دنیا نظر بیفکنیم، در حدودِ ۹۰درصدِ جنگها جنگهای داخلی هستند. شورشهای پیچیده، سربرآوردنِ گروههای شورشیِ متعدد، و بحرانِ مشروعیتِ دولتها از ویژگی های بارزِ آنهاست.

آمریکا دریافته است که در این نوع جنگها، بنا به عللِ مختلف، دستیابی به اهداف خیلی دشوارتر است. سه تا از فرسایشی ترین جنگهای تاریخِ ایالاتِ متحده عبارتند از جنگ در ویتنام، عراق و افغانستان، که همه در دهه های اخیر اتفاق افتاده اند و همه از جنگهای داخلیِ پیچیده بوده اند.

الکس وارد
علی الظاهر با یک تناقض مواجهیم. آمریکا می تواند در میدانِ جنگ در برابرِ عظیم ترین ارتشهای دنیا پیروز شود، اما نمی تواند از پسِ این خرده‌جنگهای جزئی بربیاید.

دامینیک تیرنی
بله، و حتی عجیبتر اینکه آمریکا درست وقتی با پیروزی در جنگها خداحافظی کرد که تازه ابرقدرت شده بود و قدرتمندترین و زبده ترین ارتشِ دنیا را تشکیل داده بود، یعنی حوالیِ سالِ ۱۹۴۵.

پاسخِ این معما این است: قدرتِ آمریکا همچون شمشیری دو لبه است.

آمریکا پس از جنگِ جهانیِ دوم، و به خصوص بعد از فروپاشیِ شوروی، آنچنان قدرتمند شده بود که به طمع افتاد تا در درگیری های اقصی نقاطِ دنیا نظیرِ ویتنام، عراق و افغانستان هم مداخله کند.

ما خود را درگیرِ جنگ در کشورهایی کردیم که از فرهنگِ آنها اطلاعِ چندانی نداشتیم. برای نمونه، در سالِ ۲۰۰۶ و در بحبوحه ی جنگِ عراق، سفارتخانه ی آمریکا در بغداد ۱۰۰۰ کارمند داشت، اما فقط شش تای آنها عربی صحبت می کردند.

به علاوه، ارتشِ آمریکا نتوانسته است خود را با این جنگهای جدید وفق دهد. این ارتش مستمسکهایی برای پیروزی در مقابلِ کشورها داشت: تکنولوژیِ برتر، جنگ در مقیاسِ وسیع و غیره. و زمانی که خود را در مقابلِ گروهکهای شورشی دید، طبیعتاً خواست که به همان مستمسک ها متوسل شود.

الکس وارد
شاید ما فهمِ درستی از فرهنگِ آن کشورها نداشته باشیم، اما تجهیزاتِ برتر و نیروهای نظامیِ ورزیده تری داریم. پس چرا نمی توانیم بر موانع غلبه کنیم؟

دامینیک تیرنی
باز هم دلیلش بر می گردد به تفاوتِ جنگهای میان‌کشوری (جنگهای سنتی) با عملیاتِ ضدِ شورش (یا عملیاتِ ملت‌سازی)

یکی از تفاوتها این است که در جنگهای نوعِ دوم دشمن را نمی بینیم. در جنگهایی که میانِ چند کشور رخ می دهد دشمن یونیفرم بر تن دارد و ما آنها را روی نقشه تشخیص می دهیم. اما در عملیاتِ ضدِ شورش دشمن در میانِ مرم قابلِ تشخیص نیست.

الآن آمریکا قابلیتِ این را دارد که با آخرین تجهیزاتِ نقطه‌زنِ خود هرگونه هدفی را به دقت موردِ اصابت قرار دهد. اما اگر دشمن را نشناسیم چه؟ خیلی از این تکنولوژی ها، که بسیار هم حیرت‌آورند، اینجا دیگر به کار نمی آیند.

الکس وارد
به نظر می رسد که اینجا دو مشکل وجود دارد. اولاً ما تصورِ درستی از جنگهای شورشی یا داخلی نداریم. ثانیاً دائم خود را درگیرِ این نوع جنگها می کنیم،‌ با اینکه در عمل آمادگیِ خوبی نداریم.

پس چرا مدام خود را گرفتارِ این باتلاق می کنیم؟

دامینیک تیرنی
یک پاسخ این است که تصوراتِ غلطی در ما ریشه دوانده است: این تصور که از عملیاتِ ملت‌ساز و ضدِ شورش باید پرهیز کرد.

به عراق نگاه کنید. آمریکا عقیده داشت که می تواند صدام را سرنگون کند و فوراً از آنجا خارج شود، که دیکتاتور سرنگون خواهد شد و مردمِ عراق در دموکراسیِ کامل زندگی خواهند کرد. این مبنایش خوش‌باوریِ محضی بود که درباره ی وقایعِ پس از سقوطِ صدام داشتیم.

اگر از عملیاتِ ضدِ شورش نفرت داریم پس اصلاً چرا به جنگ می رویم تا خود را گرفتار کنیم؟ دلیلش این است که کاخِ سفید خود را متقاعد کرده که ایجادِ ثبات و آبادانی در یک کشورِ جنگ زده ضرورتی ندارد. این تز خاصِ دولتِ جرج بوش نیست. دولتِ ‌اوباما هم همینطور فکر می کرد.

باراک اوباما رئیس جمهورِ بسیار متفکری بود و به تفصیل درباره ی سیاستهای خارجی ئی که در سر داشت سخن می گفت. در رأسِ دکترینِ او «خروج از جنگِ عراق» قرار داشت. با این حال خودش همان اشتباه را در لیبی مرتکب شد. در لیبی هم آمریکا هیچ برنامه ی درست و درمانی برای اینکه بعد از سرنگونیِ معمر قذافی چکار قرار است بکند نداشت. وی علناً‌ اعلام کرد که مداخله در لیبی بدترین اشتباهِ او به عنوانِ رئیس جمهور بوده است.

الکس وارد
اگر واقعاً اینها تصوراتِ غلط و خیالاتِ خوش‌بینانه است، پس چرا آنها را دور نمی ریزیم؟ این همه شواهدِ مختلف به ما می گوید که در این نوع جنگها اوضاع بر وفقِ مرادِ ما پیش نخواهد رفت. چرا ما عبرت نمی گیریم؟

دامینیک ترنی
ما آمریکایی ها عبرت‌گیرندگانِ خوبی نیستیم. رئیس جمهورها دل خوش می کنند به این که دفعه ی بعدی فرق می کند.

درسی که اوباما از عراق گرفت این بود که دیگر به نیروهای زمینی اجازه مداخله در فرایندِ ملت‌سازی را ندهد. چون اوباما طرفدارِ‌ تغییرِ رژیمِ لیبی بود، نتیجه اش شد سرنگونیِ قذافی بدونِ هیچ برنامه ی بعدی ئی برای تثبیتِ این کشور.

وقتی رئیس جمهورِ متفکری مثلِ اوباما (که به اشتباهاتِ آمریکا در عراق به خوبی واقف بود) این طور عمل کند، معلوم است که رئیس جمهورانِ دیگر هم می توانند چنین عمل کنند.

الکس وارد
از قرارِ معلوم یکی از ایرادات این است که ما بدونِ آمادگیِ کافی خود را درگیرِ این نوع جنگها می کنیم. چاره چیست؟

دامینیک ترنی
باید بیشتر به آموزشِ زبان و فرهنگ توجه کنیم،‌ و منابعِ بیشتری به نیروهای ویژه اختصاص دهیم که یکی از لوازمِ آن مثلاً این است که هزینه های کمتری را صرفِ زیردریایی های هسته ای بکنیم.

در ثانی، پس از آنکه تواناییِ عملیاتِ ثبات‌بخش در آمریکا تقویت کردیم،‌ باید نیروهای مسلحِ آمریکا را با احتیاطِ بیشتری به کار بگیریم و جنگهای کمتری به راه بیندازیم. این معنایش آن خواهد بود که هر وقت بخواهیم بجنگیم، با برنامه ی بهتری برای پیروزی خواهیم جنگید.

الکس وارد
اما مشکلِ دیگری هم هست: گاه گروههایی مثلِ داعش ظهور می کنند، و سرانِ آمریکا و بسیاری از مردمِ آمریکا خود از ارتش می خواهند که آنها را از بین ببرد. پس اگر رئیس جمهور هم بخواهد این جور گروهها را موردِ حمله ی هوایی قرار دهد، برخی ها اعتراض می کنند که به لحاظِ سیاسی حمله ی زمینی بهتر است.

دامینیک تیرنی
آمریکا نمی تواند حرکاتِ بعدیِ مهره ها را پیش بینی کند. ارتشِ آمریکا اگرچه در نابود کردنِ تروریستها مهارت دارد، اما این کار موجبِ ایجادِ خلأِ قدرت می شود، و کسِ دیگری می آید و این خلأ را پر می کند.

در افغانستان، ما اوضاع را به هم ریختیم و طالبان بازگشت. داعش نیز مهره ی دیگری بود که خلأِ قدرت را پر کرد. و در عراق، خلأِ قدرت را گروههای شبهِ نظامی به ویژه القاعده پر کردند. در لیبی، این خلأ توسطِ شبکه ی پیچیده ای از گرهکهای شبهِ نظامی پر شد.

آمریکا خیلی دوست دارد بگوید: «خب، ما داعش را کشتیم، حالا به وطنمان برگردیم و پرونده ی جنگ با این گروهِ تروریستی را ببندیم.» کجا؟ داستان هنوز ادامه دارد.

الکس وارد
دولتِ ترامپ می گوید به جای تمرکز روی شکستِ تروریستها می خواهد بیشتر روی مقابله با قدرتِ روزافزونِ چین و روسیه تمرکز کند.

این استراتژیِ جدید معنایش این است که باید نوعِ اسلحه هایی که می خریم و نوعِ آموزش هایی که به سربازانمان می دهیم را تغییر دهیم. اما من نشانه ای از توقفِ جنگ با تروریستها نمی بینم. آیا این آمادگی برای جنگهای سبکِ جدید، در عینِ درگیری در جنگهای دیگر، آمریکا را در وضعیتِ دشواری قرار نمی دهد؟

دامینیک تیرنی
چرا، همین طور است.

آمریکا آرزویش این است که از عملیاتِ طاقت‌فرسا ضدِ گروههای شورشی (عملیاتِ ملت‌ساز) خارج شود و  به مقابله با رقبای مقتدری همچون چین و روسیه بپردازد. اما این چیزِ تازه ای نیست. دولتِ اوباما هم می خواست روی خود را به سمتِ آسیا و چین بچرخاند. اما چه شد؟ سر از درگیری با داعش درآورد.

به نظرِ من هدف قرار دادنِ چین خوابی است که هیچگاه محقق نمی شود. من فکر می کنم آمریکا باز هم خود را درگیرِ جنگهای داخلی و این نوع درگیری های پلشت خواهد کرد، علی الخصوص در خاورمیانه ای وسیعتر. احتمالِ درگیریِ آمریکا با چین بسیار پایین است؛ ولی احتمالِ درگیر شدنِ آمریکا در یک جنگِ داخلیِ دیگر طیِ پنج سالِ آینده به شدت بالاست.

الکس وارد
از این گفتگو اینطور نتیجه گرفتم که پیروزی در جنگ بستگی به تعریفِ ما از پیروزی، و به عبارتِ دقیقتر، بستگی به آینده ی جنگ دارد. آمریکا هدفهای پستی را برای پیروزیِ خود در نظر گرفته است، اما حتی به همان اهدافِ پست هم نرسیده است. چرا نمی توانیم از این پیچ عبور کنیم؟

دامینیک تیرنی
ما هنوز بر این تصوریم که جنگ مثلِ مسابقه ی فوتبال است: با حریف در میدان مواجه می شویم، هر دو طرف یونیفرم به تن دارند، امتیاز می گیرند، یکی برنده می شود، و وقتی بازی به پایان می رسد به خانه بر می گردیم. درصورتی که جنگها دیگر این شکلی نیستند. اکنون صدها تن از شهروندان در میدانِ جنگ حضور دارند، تیمِ دشمن یونیفرم بر تن ندارد، و بازی هرگز به انتها نمی رسد. بدانیم که این بازی ها هیچ پایانِ شسته رفته ای ندارند.

این مشکل برای آمریکا بسیار گران تمام شده است، به قیمتِ کشته شدنِ هزاران نیروی ارتش و میلیونها دلار هزینه. وقتش رسیده است که در تصورِ خود از جنگ تجدیدِ نظری اساسی بکنیم.

به نقل از: وب‌سایت حقایق آمریکا

منبع: وب سایت تحلیلی ووکس

نویسنده: Alex Ward


0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *