۱۲ اکتبر ۱۴۹۲ در تقویم قاره آمریکا، ایتالیا و اسپانیا به نام جشن ملی روز کلمب (انگلیسی: Columbus Day)، ثبت شده است. روزی که کریستوف کلمب پا به آمریکا گذاشت و کشتار بومیان این قاره را آغاز کرد.
در بیشتر کلاسهای تاریخ امروز، به کودکان آموخته میشود که در سال ۱۴۹۲ میلادی «کریستف کلمب» اقیانوس نیلگون را با کشتی طی و «آمریکا را کشف کرد». در این داستان کلمب کاشفی جسور، رهبری شجاع و قهرمانی ملی است. این داستان عمیقاً خیالی و حتی افسانهای نوشته شده است با این حال به رغم سوابق و گزارشات تاریخی جنایتهای شنیع کلمب علیه افراد بومی، تاریخ و فرهنگ آمریکا همچنان به وی افتخار کرده و وی را مورد ستایش قرار میدهد.
کریستف کلمب فردی است که مسئول برخی از ترسناکترین قساوتها در تاریخ انسانی ما بوده و به شکل و قالب شخصی منجی-مانند نمایش داده میشود و یاد وی با یک روز تعطیلی رسمی گرامی داشته میشود. ناراحتکننده است که بیشتر دانشآموزان آمریکایی از معلمان تاریخ و کتابهای تاریخی خود میآموزند که نه تنها باید کلمب را ستایش و احترام کنند، بلکه همچنین باید درباره رسیدن وی به قاره آمریکا شعر و آواز بخوانند و نمایشهایی خیالی برای بازآفرینی رسیدن وی به آمریکا اجرا کنند. این ستایشها همراه با جشنها و رژه های «روز کلمب» به شیوه تنفرانگیزی وحشت و هراس مربوط به نسلکشی سرخ پوستان آمریکا را که با سفرهای کلمب آغاز شد، میپوشاند.
در کتابهای درسی حرص کلمب برای طلا و جستجوی طلا در هائیتی بیش از حد کم اهمیت نشان داده شده یا آورده نشده است. خود کلمب جمع آوری ثروت را با رستگاری همتراز کرده و مینویسد: “طلا برترین است؛ طلا گنج است و هر کس صاحب آن باشد، هر کاری بخواهد در دنیا میتواند انجام دهد و حتی میتواند روح مردم را به بهشت ببرد”. «میخل دکان» در سفر ۱۴۹۴ کلمب همراه وی بود و گزارش زیر را نوشته است: “بعد از این که چندین روز در اقامتگاهمان استراحت کردیم، به نظر دریاسالار شاه رسید که زمان اجرا کردن خواستهاش برای جستجوی طلا فرا رسیده که دلیل اصلی ما برای شروع سفری این چنین عظیم و پر از خطرات بسیار بود.”
زمانی که کلمب و ملوانانش به باهاما رسیدند، مورد استقبال زنان و مردان «آراواک/ آراهواکو» قرار گرفتند، کلمب در گزارش سفرنامه کشتی مینویسد: “آنها … برای ما طوطی و کلافهای کتان و نیزه و خیلی چیزهای دیگر آوردند و با مهرههای شیشهای و زنگولههای شکار معاوضه کردند. آنها با کمال میل هرچه داشتند را مبادله کردند … آنها خوشاندام و دارای بدنهای خوب و قیافه زیبا بودند … آنها با خودشان اسلحه نداشتند و نمیدانستند اسلحه چیست، چون وقتی به آنها شمشیری نشان دادم لبهاش را گرفتند و به خاطر ناآشنایی دستشان را بریدند. آنها آهن نداشتند. نیزههای آنها از … نیشکر ساخته شده است. میشود بردههای خوبی از آنها ساخت … با پنجاه مرد میتوانیم همه را تحت تسلط درآوریم و مجبور به انجام کارهایی کنیم که میخواهیم.”
جالب است توجه کنیم چگونه توصیف تکبرآمیز کلمب از آراواک منطبق بر حس شایستگی و برتری اروپایی وی است. او در گزارشات زیادی آراواکها و سایر قبایل بومی را به خاطر مهماننواز بودن، خوشقیافه بودن و باهوش بودن تحسین کرده است، اما همزمان گفته که «برده های خوبی» میشود از آنها ساخت. زمانی که کلمب برده سازی و جنگهای خود علیه بومیان را توجیه میکرد، آنها را به «بی رحمی»، «حماقت» و «ملتی جنگی و پرشمار که عادات و مذهبشان با ما بسیار متفاوت است»، متهم کرد.
خشونت جنسی در مقابل بدن بومیان و خوار کردن و تحقیر بدن آنها زمانی که کلمب زنان تاینو را به عنوان بردههای جنسی و پاداشهای جنسی برای سربازانش مورد استفاده قرار داد، مشخص میشود. کلمب با صادر کردن آنها به بخشهای دیگر جهان از تجارت بردههای جنسی سود برد. در واقع بیشتر درآمدش از بردهداری به دست میآمد. در سال ۱۵۰۰ او به یکی از دوستانش نوشت: “همانطور که در ازای یک مزرعه صد «کاستیانو» (سکه اسپانیایی) میدهند، در ازای یک زن هم میشود به راحتی این مبلغ را به دست آورد و این کار خیلی معمول است و واسطهگران زیادی هستند که شروع به جستجوی دختران کردهاند و در حال حاضر تقاضا برای دختران نه تا ده (ساله) است.”
توجیه اعمال کلمب با استانداردهای امروز یا با نسبیگرایی اخلاقی تاریخی کاری پیچیده و دشوار است؛ نه تنها به این علت که این کار نادیده گرفتن نسلکشی، بردگی جنسی و ظلم است، بلکه به این دلیل که تلویحاً بیان میکند که کلمب خصوصیات کلی قابل احترامی دارد و باید برای وی بزرگداشت برپا کرد. به عنوان مثال، اغلب نوشته زیر از «بارتولوم د لا کازاس» اسقف دومینیکنی «چیاپاس» که زاده اسپانیا بود، و هراس و وحشت مقهورسازی، بردهداری و قتل عام بومیان را مشاهده کرده و مستند ساخت، نقل میشود: “آنچه ما در قبال بومیان آمریکا انجام دادیم به عنوان یکی از غیر قابل بخششترین جرائمی که در برابر خدا و مردم تا به حال انجام شده است و این تجارت [بردگان سرخپوست آمریکا] به عنوان یکی از ناعادلانهترین، شیطانیترین و بیرحمانهترین آنها خودنمایی میکند.”
د لا کازاس به خاطر بیرحمی که مشاهده کرد، کاملاً رنجیده و شرمنده شده بود. در گزارشات بسیار او عنوان میکند که کلمب به سربازانش دستور میداد پاهای کودکانی که فرار میکردند را قطع کنند؛ اسپانیولیهایی که بومیان را برای تفریح شکار کرده و میکشتند؛ استعمارگرانی که برندگی شمشیرهایشان را روی بدن بومیانی که زنده بودند و نفس میکشیدند، امتحان میکردند؛ سربازان کلمب که سر این که چه کسی با یک رفت و برگشت شمشیرش میتواند فردی را به دو نیم تقسیم کند، شرطبندی میکردند. د لا کازاس نوشته: “این اعمال غیر انسانی و بربریت در مقابل چشمان من طوری انجام میشد که در هیچ عصری مشابهش یافت نخواهد شد. چشمان من آن قدر از این اعمال بسیار مخالف ماهیت بشر دیده است که اکنون که مینویسم، لرزه بر بدنم افتاده است.”
اما ژوئن ۲۰۲۰ ، تاریخی بود که ستایش کریستوف کلمب به پایان رسید و مجسمه او در شهر ریچموند ایالت ویرجینیا را آتش زده و به دریاچه انداخته شد. اولین مجسمه کلمب که در سال ۱۹۳۷ در ریچموند نصب شده بود با طنابی از پایه اش جدا شد و به جایش نوشته شد او نماد نسل کشی بود.
دامنه اعتراضات به قتل سیاه پوست آمریکایی به حذف نمادهای نژادپرستی منتهی شده و مجسمه های کریستوف کلمب، کسی که عامل کشتار و نسل کشی بومیان آمریکایی بود، در شهرهای مختلف به زیر کشیده می شود. مجسمه کلمب در شهر میامی خراب می شود و زن سیاه پوستی در مقابل مجسمه بی سر کلمب در بوستون دستش را به علامت پیروزی بالا می برد.
پژوهش و نگارش: قدسیه پائینی
تدوین و جستجوی مصادیق: زهرا علاقهبند
گوینده: مینا کاظم
هماهنگی: محدثه کدخدایی
0 دیدگاه