فیلم «۱۴۹۲: فتح بهشت» (۱۴۹۲: Conquest of Paradie)
محصول سال ۱۹۹۲، روایتی است از زندگی کریستوف کلمب و فتح قاره آمریکا توسط او
این فیلم با زمان ۲ ساعت و ۳۴ دقیقه و زبان انگلیسی، محصول کشور فرانسه، اسپانیا و ایالات متحده است.
عوامل فیلم:
کارگردان: ریدلی اسکات (Ridley Scott)
فیلمنامهنویس: رز بوش (Rose Bosch)
آهنگساز (موسیقی متن): الکساندر ونجلیس (Alexander Vangelis)
هنرپیشگان: ژرار دوپاردیو (Gérard Depardieu)، آرماند آسانته (Armand Assante)، سیگورنی ویور (Sigourney Weaver)، لورن دین (Loren Dean)، آنجلا مولینا (Ángela Molina)، فرنادو ری (Fernando Rey) و مایکل وینکات (Michael Wincott)
داستان فیلم:
کریستوف کلمب (دوپاردیو) اعتقاد دارد که کره زمین گرد است و برای دستیابی به سرزمینهای بکر و ثروتمند باید در اقیانوس به طرف غرب حرکت کرد. او میکوشد تا نظر مساعد مقامات کلیسا را برای به اجرا در آوردن نقشههای دور و درازش جلب کند. در این بین سانچز ( آسانته)، مشاور ملکه اسپانیا، «ایزابل» (ویور)، او را نزد ملکه میبرد. «ایزابل» که تازه بر مورها، در گرانادا، استیلا پیدا کرده، به «کلمب» روی خوش نشان میدهد. سرانجام نیز در سوم اوت سال ۱۴۹۲، «کلمب» با سه کشتی «پینتا»، «نینیا» و «سانتا ماریا» رهسپار دریا و کشف قاره نو میشود…
نسبت فیلم با تاریخ:
سؤالی که در اینجا پیش میآید این است که این فیلم، با کارگردانی ریدلی اسکات و البته موسیقی بسیار زیبای ونجلیس، تا چه حد با واقعیتها در مورد شخصی مانند کریستف کلمب همخوانی دارد؟ چیزی که در وهله اول میتوان گفت این است که کریستف کلمب نه تنها قهرمانی که در کتابهای تاریخ آمریکا آمده نیست، بلکه جنایتکاری است که با قساوت و بی رحمی به قتل عام و نسل کشی بومیان آمریکا و بردهسازی از آنها پرداخته است.
جیمز لوون در مقالهای مینویسد: “در بیشتر کلاسهای تاریخ امروز، به کودکان آموخته میشود که در سال ۱۴۹۲ میلادی «کریستف کلمب» اقیانوس نیلگون را با کشتی طی و «آمریکا را کشف کرد». در این داستان کلمب کاشفی جسور، رهبری شجاع و قهرمانی ملی است. این داستان عمیقاً خیالی و حتی افسانهای نوشته شده است با این حال به رغم سوابق و گزارشات تاریخی جنایتهای شنیع کلمب علیه افراد بومی، تاریخ و فرهنگ آمریکا همچنان به وی افتخار کرده و وی را مورد ستایش قرار میدهد.”
* کریستف کلمب نمونه ای از قهرمان جلوه دادن و ستودن فردی است که مسئول برخی از ترسناکترین قساوتها در تاریخ انسانی ما بوده است.
کریستف کلمب نماینده یک نمونه در تاریخ از فردی است که مسئول برخی از ترسناکترین قساوتها در تاریخ انسانی ما بوده و به شکل و قالب شخصی منجی-مانند نمایش داده میشود و یاد وی با یک روز تعطیلی رسمی گرامی داشته میشود. ناراحتکننده است که بیشتر دانشآموزان آمریکایی از معلمان تاریخ و کتابهای تاریخی خود میآموزند که نه تنها باید کلمب را ستایش و احترام کنند، بلکه همچنین باید درباره رسیدن وی به قاره آمریکا شعر و آواز بخوانند و نمایشهایی خیالی برای بازآفرینی رسیدن وی به آمریکا اجرا کنند. این ستایشها همراه با جشنها و رژه های «روز کلمب» به شیوه تنفرانگیزی وحشت و هراس مربوط به نسلکشی سرخ پوستان آمریکا را که با سفرهای کلمب آغاز شد، میپوشاند.
* کلمب اولین کاشف قاره آمریکا نبوده و هدف اصلی وی از سفر به این قاره در واقع جستجوی طلا بوده است.
کتابهای تاریخ آمریکا با منحصر به فرد و یگانه نشان دادن سفرهای کلمب به «مکانهای ناشناخته اقیانوس»، کلمب را به صورت یک قهرمان به تصویر میکشند؛ گویی وی تنها کاشفی بوده که به قاره آمریکا سفر کرده است. اما وی تنها کاشف نبوده است. لوون در کتابش به نام «دروغهایی که معلمم به من گفت»، فهرستی به ترتیب تاریخ وقوع، از سفرهایی که قبل از کلمب انجام شده و به قاره آمریکا ختم شده است، از جمله سفرهای کاشفان سیبریایی، اندونزیایی، ژاپنی، فنیقی آفریقا، پرتغالی و کشورهای دیگر ارائه میدهد. بیشتر از هجده کتاب تاریخ دبیرستان که لوون آنها را بررسی کرده است، عواملی را که باعث شده سفر کلمب در جای نخست قرار داده شود، حذف کردهاند؛ عواملی مثل تغییرات اجتماعی در اروپا، پیشرفت تکنولوژی نظامی، استفاده از مطبوعات چاپی – که اجازه میداد اطلاعات زودتر و بیشتر در اروپا پخش شود – و توجیه ایدئولوژیکی و دینی فتح سرزمینهای جدید.
به عنوان مثال در کتابهای درسی حرص کلمب برای طلا و جستجوی طلا در هائیتی بیش از حد کم اهمیت نشان داده شده یا آورده نشده است. خود کلمب جمع آوری ثروت را با رستگاری همتراز کرده و مینویسد: “طلا برترین است؛ طلا گنج است و هر کس صاحب آن باشد، هر کاری بخواهد در دنیا میتواند انجام دهد و حتی میتواند روح مردم را به بهشت ببرد”. «میخل دکان» در سفر ۱۴۹۴ کلمب همراه وی بود و گزارش زیر را نوشته است:
“بعد از این که چندین روز در اقامتگاهمان استراحت کردیم، به نظر دریاسالار شاه رسید که زمان اجرا کردن خواستهاش برای جستجوی طلا فرا رسیده که دلیل اصلی ما برای شروع سفری این چنین عظیم و پر از خطرات بسیار بود.”
* تاریخ آمریکا نقش مقاومت بومیان آمریکا در نسل کشی آنها را به اندازه نقش استعمارگری و ظلم اروپائیان میداند.
در دبستان های آمریکا به کودکان می آموزند که کلمب با مردمان بومی آمریکا ملایم بود و آنها نیز در مقابل، رفتاری دوستانه و گرم با اسپانیولیها داشتند. در صورتی که چیزی در مورد جنگ گفته میشد، همیشه بدین صورت ارائه میشد که “در هر دو طرف هم افراد خوبی پیدا میشد و هم افراد بد”. این توضیحات استعمارگری و ظلم را به راحتی از متن کنار میگذاشت. این افسانه که بومیان آمریکا و اروپاییها به یک اندازه مسئول سبعیت وحشتآور انجام شده بودند، در انیمیشن کمپانی دیزنی یعنی «پوکاهونتاس» (Pocahontas) نیز تقویت شده است. این فیلم مقاومت بومیان آمریکا و خشونت اروپائیان را در یک ردیف قرار داده است و این بدین معنی است که افراطیان هر دو طرف برای کسانی که طرفدار صلح و آرامش بودند، مشکل ایجاد میکردند و تسلط و قدرت استعمارگری عاملی نبود که هیچ مقاومتی از سوی بومیان ایجاد کند. این تحریف تاریخ اغلب گرایش به همدردی با بومیان آمریکا دارد، اما آنچه در واقع انجام میدهد این است که این بومیان را «فرودست» و «عقبمانده» به تصویر میکشد، در حالی که استعمارگران و مهاجران اروپایی را بیش از حد مهم جلوه داده و نیز تاریخی تشکیل میدهد که ستایشگر ملیگرایی و در اصطلاح «مایکل پارنتی» “فوق میهن پرستی” است که در بیشتر مدارس آمریکا اشاعه داده میشود.
* علاقه به گسترش تسلط مسیحیان منجر به حمایت از سفر کریستف کلمب شد.
سال ۱۴۹۲ یعنی همان سالی که کلمب با کشتی به قاره آمریکا رسید، سال «اسپانیش انکیزیسیون/ دادگاههای تفتیش عقاید اسپانیا» نیز بود که در آن زمان یهودیان و مسلمانان مجبور میشدند یا دینشان را عوض کنند یا کشور را ترک نمایند. فتح مجدد کاتولیکی اسپانیا یعنی ” Reconquista ” توسط «شاه فردیناند دوم» و «ملکه ایزابلا» علاقه به گسترش تسلط مسیحیان اروپایی را افزایش داد که این مسأله منجر به توافق نهایی آنها برای حمایت مالی سفر کلمب شد.
* به گفته کلمب بومیان آمریکا از کلمب و سربازانش استقبال کرده و به مبادله کالا با آنها پرداختند.
زمانی که کلمب و ملوانانش به باهاما رسیدند، مورد استقبال زنان و مردان «آراواک/ آراهواکو» قرار گرفتند، کلمب در گزارش سفرنامه کشتی مینویسد: “آنها … برای ما طوطی و کلافهای کتان و نیزه و خیلی چیزهای دیگر آوردند و با مهرههای شیشهای و زنگولههای شکار معاوضه کردند. آنها با کمال میل هرچه داشتند را مبادله کردند … آنها خوشاندام و دارای بدنهای خوب و قیافه زیبا بودند … آنها با خودشان اسلحه نداشتند و نمیدانستند اسلحه چیست، چون وقتی به آنها شمشیری نشان دادم لبهاش را گرفتند و به خاطر ناآشنایی دستشان را بریدند. آنها آهن نداشتند. نیزههای آنها از … نیشکر ساخته شده است. میشود بردههای خوبی از آنها ساخت … با پنجاه مرد میتوانیم همه را تحت تسلط درآوریم و مجبور به انجام کارهایی کنیم که میخواهیم.”
* کلمب عقیده داشت بومیان آمریکا «برده های خوبی» خواهند شد.
جالب است توجه کنیم چگونه توصیف تکبرآمیز کلمب از آراواک منطبق بر حس شایستگی و برتری اروپایی وی است. او در گزارشات زیادی آراواکها و سایر قبایل بومی را به خاطر مهماننواز بودن، خوشقیافه بودن و باهوش بودن تحسین کرده است، اما همزمان گفته که «برده های خوبی» میشود از آنها ساخت. زمانی که کلمب برده سازی و جنگهای خود علیه بومیان را توجیه میکرد، آنها را به «بی رحمی»، «حماقت» و «ملتی جنگی و پرشمار که عادات و مذهبشان با ما بسیار متفاوت است»، متهم کرد.
* کلمب زنان بومی آمریکا را به بردههای جنسی و پاداش جنسی برای سربازانش تبدیل کرد.
خشونت جنسی در مقابل بدن بومیان و خوار کردن و تحقیر بدن آنها زمانی که کلمب زنان تاینو را به عنوان بردههای جنسی و پاداشهای جنسی برای سربازانش مورد استفاده قرار داد، مشخص میشود. کلمب با صادر کردن آنها به بخشهای دیگر جهان از تجارت بردههای جنسی سود برد. در واقع بیشتر درآمدش از بردهداری به دست میآمد. در سال ۱۵۰۰ او به یکی از دوستانش نوشت: “همانطور که در ازای یک مزرعه صد «کاستیانو» (سکه اسپانیایی) میدهند، در ازای یک زن هم میشود به راحتی این مبلغ را به دست آورد و این کار خیلی معمول است و واسطهگران زیادی هستند که شروع به جستجوی دختران کردهاند و در حال حاضر تقاضا برای دختران نه تا ده (ساله) است.”
*نسل کشی سرخ پوستان آمریکا از غیر قابل بخشش ترین جرائمی است که تا به حال انسان مرتکب شده است.
توجیه اعمال کلمب با استانداردهای امروز یا با نسبیگرایی اخلاقی تاریخی کاری پیچیده و دشوار است؛ نه تنها به این علت که این کار نادیده گرفتن نسلکشی، بردگی جنسی و ظلم است، بلکه به این دلیل که تلویحاً بیان میکند که کلمب خصوصیات کلی قابل احترامی دارد و باید برای وی بزرگداشت برپا کرد. به عنوان مثال، اغلب نوشته زیر از «بارتولوم د لا کازاس» اسقف دومینیکنی «چیاپاس» که زاده اسپانیا بود، و هراس و وحشت مقهورسازی، بردهداری و قتل عام بومیان را مشاهده کرده و مستند ساخت، نقل میشود: “آنچه ما در قبال بومیان آمریکا انجام دادیم به عنوان یکی از غیر قابل بخششترین جرائمی که در برابر خدا و مردم تا به حال انجام شده است و این تجارت [بردگان سرخپوست آمریکا] به عنوان یکی از ناعادلانهترین، شیطانیترین و بیرحمانهترین آنها خودنمایی میکند.”
د لا کازاس به خاطر بیرحمی که مشاهده کرد، کاملاً رنجیده و شرمنده شده بود. در گزارشات بسیار او عنوان میکند که کلمب به سربازانش دستور میداد پاهای کودکانی که فرار میکردند را قطع کنند؛ اسپانیولیهایی که بومیان را برای تفریح شکار کرده و میکشتند؛ استعمارگرانی که برندگی شمشیرهایشان را روی بدن بومیانی که زنده بودند و نفس میکشیدند، امتحان میکردند؛ سربازان کلمب که سر این که چه کسی با یک رفت و برگشت شمشیرش میتواند فردی را به دو نیم تقسیم کند، شرطبندی میکردند. د لا کازاس نوشته: “این اعمال غیر انسانی و بربریت در مقابل چشمان من طوری انجام میشد که در هیچ عصری مشابهش یافت نخواهد شد. چشمان من آن قدر از این اعمال بسیار مخالف ماهیت بشر دیده است که اکنون که مینویسم، لرزه بر بدنم افتاده است.”
* بومیان باهوش هستند و میتوانند بدون تهدید و اجبار با مسیحیت به رستگاری برسند.
باید خاطرنشان ساخت که اگرچه دلا کازاس بسیار مخالف بردهداری و انجام اعمال غیرانسانی در مقابل بومیان بود، با این وجود انگیزه وی برای طرفداری از حقوق بومیان و پایان بردهداری به خاطر میل وی به تغییر دین و تعمید بومیان کافر بود. د لا کازاس صحبتهایی با «گینس د ساپالودا» داشت که حین آنها “گینس د ساپالودا اظهار میکرد که بومیان «بربر» بوده و مستعد بردگی هستند و د لا کازاس این طور استدلال میکرد که این بومیان باهوش بوده و میتوانند بدون تهدید و اجبار با مسیحیت به رستگاری برسند.
*استعمار و بهرهکشی امروز، میراث قهرمانسازی کلمب
«استانداردهای امروز» چه هستند؟ میراث افسانه خیالی قهرمانیهای کلمب، ایدئولوژی نژادپرستانه، امپرسیالیستی و خود برتر پندار انسان سفیدپوست است که به استعمار، بهرهکشی و آزادی قتلعام و اعمال خشونت جنسی بر مردم در افغانستان، عراق، فلسطین و نیز بخشهایی از دنیا مثل پاکستان مشغول است که جنگ در آنجا به گونهای ترسناک و عجیب در جریان است که به رغم حضور نظامی آمریکا، پایگاههای هوایی، حملات هوایی کنترل شده از راه دور، مداخلات نظامی و غیره، گویی جنگی در میان نیست. همه ملل مورد تهمت و بدگویی واقع شدهاند، شیطانی جلوه داده میشوند؛ تاریخشان تحریف شده، حذف میشود؛ حتی هویت بومیان آمریکا هم در حال از بین رفتن و حذف شدن است. جنایتکاران جنگی هنوز هم مورد ستایش قرار میگیرند؛ جنایتهای جنگی هنوز توجیه میشوند؛ اعمال غیر انسانی علیه انسانیت هنوز مخفیانه رخ میدهند.
0 دیدگاه