اگر برای آمریکا شناسنامه‌ای متصور باشیم، در قسمت نام پدر موارد ذیل را می‌بینیم: بنجامین فرانکلین، جورج واشنگتن و توماس جفرسون.

بنجامین فرانکلین که در متداول‌ترین جستجوی اینترنتی متوجه ماسون بودن او می‌شویم و فارغ از معرفی او به عنوان نویسنده‌ی اثرگذار، دانشمند پیگیر استحصال الکتریسیته از رعد و برق و مرد رنسانس آمریکا با رویکردهای جدید در عرصه چاپ تا سازنده‌ی آلت موسیقی گلاس هارمونیکا که ادعا شده موتسارت و بتهون برایش قطعاتی هم نوشته‌اند.

اهل دقت، او را مرد ارتباطات چندجانبه و مؤثر سیاسی یا همان جاسوس چند جانبه می‌دانند که با استفاده از هنر مذاکره و تعاملاتش با جهان توانست موارد ماندگاری را در تاریخ آمریکا به جا بگذارد. لغو قانون مالیاتی موسوم به قانون تمبر، مشارکت در نگارش اعلامیه استقلال، مذاکره کننده ارشد جهت فرآیند اتحاد با فرانسه، مهمان دائمی و محبوب دربار پادشاهی فرانسه، عهده‌داری مذاکرات صلح با بریتانیا و امضای آن پیمان نامه در پاریس و بالاخره امضای قانون اساسی آمریکا. هم‌او که مجلس ملی فرانسه او را نابغه‌ای خواند که آمریکا را آزاد کرد. با نگاهی به سیر وقایع زندگی او نقطه عطفی را می‌یابیم که تحولی بزرگ در او به وجود آورد؛ سفر به انگلستان و حضوری تقریباً ۲۰ ساله در آنجا؛ اهمیت این اقامت آنجاست که وقتی خانه بنجامین فرانکلین را سرچ می‌کنیم، با تعجب فراوان پاسخ‌های اصلی مربوط به خانه او در لندن می‌شود. franklin hell fire caves  یا غارهای آتش جهنمی فرانکلین و همچنین کلوپ آتش جهنم یا hell fire club است که اکثر فضای هردو مکان برای بازدید در دسترسند و مؤلفه‌های عجیبی در هر دو جلب توجه می‌کند. وجود جمجمه‌هایی از کودکان و بیش از ۱۰۰ قطعه از استخوان‌های انسانی در موزه خانه فرانکلین؛ با این توضیح که رفتارهای خشنی نظیر سوراخ کردن با ابزار بر روی آنها قابل مشاهده است و همچنین بخش مربوط به نگهداری و در واقع محل اذیت و آزار کودکان و زنان راهبه در hell fire caves، محیطی مخوف و دالان‌های تاریک در غارهای hell fire و زیرزمین تیره و تار در خانه‌ی او که یادآور آیین‌های شیطانی شوالیه‌ها در انسان‌آزاری و کشتن انسان‌هاست. جالب آنکه در hell fire با مسیری مواجه می‌شویم که باید مراحل مختلفی را در آن طی کرد. جالب آنکه در مرحله ماقبل آخر به موقعیتی به نام رودخانه استیکس می‌رسد و تنها پس از عبور از این موقعیت و رسیدن به آن سوی استیکس به آن چیزی می‌رسد که از استیکس یونان باستان انتظار داشتیم و این یعنی پیوند با آموزه‌های یونانی در ارتباط با اجنه و شیاطین؛ البته با تدوین گام به گام این مراحل رشد که برگرفته از مراتب ارتقاء در آیین میترا بود، که شرط ارتباط و ارتقا در پیشگاه شیطان رجیم را آزار انسان‌ها و بلکه کشتن آنها می‌یابیم و مطمئن‌تر می‌شویم که صحنه گردان اصلی‌شان همانیست که وعده ریشه‌کنی بشریت را داده بود؛ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا.

جالب است بدانیم که یار غار فرانکلین در این غار جهنمی فردی به نام سر فرانسیس دش‌وود بوده که  خلاصتا به جای معرفی جایگاه اجتماعی او به صفات ویژه او بسنده بود؛ صفاتی مشابه قوم هلاک شده لوط. جورج واشنگتن، ماسونی بلند پایه، فرمانده کل قوا در ماجراهای جنگ‌های استقلال، اولین رئیس جمهور آمریکا و کسی که پایتخت آمریکا به یاد او واشنگتن نامگذاری شد. او سنگ بنای اولیه نهادهای مهمی چون کنگره را با لباس کامل ماسونی گذاشته است. نکته قابل تامل در زمینه او ایجاد بنای یادبودی برای اوست که عبارت ماسونی در آن مورد تاکید است. یادبود ماسونی جرج واشنگتن در ایالت ویرجینیا که ساختار سازه‌ی آن برگرفته از فانوس اسکندریه می‌باشد. ماجرا زمانی جالب می‌شود که بدانیم او سال‌ها سابقه عضویت در لژ اسکندریه را دارا بوده است. انگار بعد از یافتن رگه‌های یونانی و میترایی در زندگی فرانکلین، سرنخ بعدی تجمیع یافته در آمریکا را می‌یابیم. لژهای ماسونی مصر که مؤلفه‌های ایجاد حاکمیت و اداره کنندگی ساختار را برگرفته از حکومت‌های جنی و شیطانی مصر باستان از آن انتظار داشتیم و اتفاقاً واجد این مؤلفه عنوان اولین رئیس این حکومت جدید را تصاحب کند. از لوازم معروفی که از واشنگتن در موزه‌اش به نمایش درآمده می‌توان به پیشبند ماسونی او اشاره کرد که دو نماد مهم حاکمیتی مصر باستان را دارا می‌باشد. نماد دوشاخ و نماد تک چشم؛ انگار عمدی وجود داشته تا هر دوی این مؤلفه‌ها که اتفاقاً رقابتی عجیب و بعضاً مرگبار در تاریخ مصر باستان داشتند در ساختار حاکمیتی آمریکا وجود داشته باشند که بعدها در قالب ساختار رقابت‌های دو حزبی تئوریزه گردید. حالا آنکه در سال‌های قبل از انقلاب آمریکا صرفاً نماد جن بز نمای بافومت رواج داشت و خبری از تک‌چشم نبود. تقریبا حوالی سال ۱۷۷۶ آیینی در آلمان اعلام موجودیت می‌کند به نام ایلومیناتی که توسط گروهی به سرکردگی فردی به نام آدام بایزهابت که نماد تک چشم را برای خود برگزید و قبل از آنکه نظریات آنها فراگیر شود، به طرز شگفتی در نمادهای انقلاب آمریکا مورد استفاده قرار گرفت. از چهار تجربه تجمیع یافته یونان، مصر، میترائیسم و روش تشکیل امپراطوری کوروش فقط یکی باقی مانده. باید به دنبال فردی بگردیم که این مولفه را در ساختار حاکمیتی آمریکا و اعلامیه استقلال وارد کرده بود. مسئولیت اصلی نگارش متن با فردی بوده که او را سومین فرد در پدران اصلی بنیانگذار آمریکا می‌یابیم. توماس جفرسون قانون‌گذاری که دو نسخه از کتاب کوروش نامه گزنفون را داشت. یادمان باشد کلید اصلی‌ای که آن را رمز موفقیت در ایجاد تغییرات در ساختار حاکمیت و به وجود آوردن الگویی جدید می‌دانستند، از رفتاری منصوب به کوروش بعد از فتح بابل برداشت کرده بودند. هر فردی هر فکری دارد آزاد است؛ هر فردی هر دینی دارد آزاد است و برده‌داری مجاز نیست. انتظار به جایی است که این مؤلفه را چنین فردی در اعلامیه استقلال بگنجاند. جالب آنکه جستجوی اولیه درباره او، تلاش او جهت ایجاد تغییرات در انجیل را نشان می‌دهد. او تلاش داشت تا مؤلفه‌های معجزاتی و فرامادی عیسی علیه السلام را از انجیل بزداید و عیسایی صرفاً اخلاقی و دنیایی ارائه دهد که باید روی زمین دنبالش گشت. گزاره دیگری که از کوروش باید گنجانده می‌شد، عدم برده‌داری بود. آنهم توسط فردی که خاندانش سابقه‌ای طولانی در کمیت و کیفیت برده‌داری داشتند؛ اما برای آرمانی بالاتر که همانا مجوز فعالیت آزادانه ماسون‌ها، الحادیون و شیطان پرست‌ها بود، نیاز به چنین بندی در اعلامیه استقلال بود. لذا جفرسون با نوشتن: ما این حقایق را بدیهی می‌دانیم که همه انسانها برابر آفریده شده‌اند و به تبع آزادی محدود و البته موقتی برده‌ها، مولفه چهارم که منجر به ایجاد شالوده‌های اولیه بنای یک امپراتوری وسیع و منسجم با حداقل مقاومت مردمی و حداقل مخالفین است را در متن اعلامیه گنجاند. انصافاً این سه نفر جایگاه پدری برای این حاکمیت دارند و ژن این حاکمیت، ریشه فلسفی، فرهنگی، تربیتی یونانی میترایی‌اش را از فرانکلین، ریشه مولفه‌های حاکمیتی مصری‌اش را از واشنگتن و ریشه‌های بنای امپراطوری کوروشی‌اش را از جفرسون گرفته است و صد البته این دستاورد پژوهشی، کامل و جامع نیست و البته برای این شجره خبیثه‌ای که بر روی زمین شکل گرفته مالَها مِن قَرار تداوم و استمراری نخواهد بود و همانطور که به اراده الهی:

وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا واقع شده، قطعا دوران فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا هم واقع خواهد شد.

dorantv.net


0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *